Eva Green: "من نمی خواهم بر روی قلاب عشق بگیرم"

Anonim

او، آنچه که FemMe Fatale نامیده می شود - یک زن سنگی واقعی است. نام او همیشه با میوه ممنوعه، گناهکار و مطلوب همراه است. به طرز شگفتانگیزی، چگونه به وضوح و خوب EVA Green این تصویر زنانه شناخته شده، عصبی، دراماتیک را انتقال می دهد - در حالی که به طور کامل بدون پنهان کردن آن در زندگی او بی نهایت دور از او است.

- اوا، غیر ممکن است که آخرین پروژه شما را ستایش نکنیم. "ترسناک افسانه ترسناک"، مجموعه ای که در آن یک رسانه ای بازی می کنید، بدیهی است که یک فرمت جدید برای شما؟

- اوه خدای من! من خودم را در این سری ندیده ام، و به طور کلی سعی می کنم به خودم در فریم نگاه نکنم. به نظر من این است که این نوعی نارسیسیسم منفی است. برخی از بازیگران می دانند که چگونه نقش خود را دنبال می کنند و در اشتباهات کار می کنند. من، افسوس، من نمی توانم.

"قضاوت به طوری که شما نگاه می کنید، شما به دقت تصویر خود را دنبال کنید." لباس های گوتیک، زیبایی شناسی ویکتوریا ... نگرش احترام شما نسبت به سبک خود را نمی توان به نام نارسیسیسم نامید؟

- آن را باور نکنید، اما من تقریبا همیشه به آنچه که من می پوشم بی تفاوت است. شاید شور و شوق من فقط به رنگ تیره جرات. و چه چیزی سیاه و سفید یا آبی تیره - بلوز، پیراهن، شلوار، لباس، یقه ی تورینگ ... - من اهمیتی نمی دهم. گاهی اوقات من از لباس به عنوان یک نوع مانع، حفاظت از مردم استفاده می کنم. لایه های بیشتر در من - بهتر است.

- شما احتمالا می دانید که در هالیوود شما تقریبا به طور جدی به جادوگر تماس نمی گیرید؟ فقط به خاطر تعهد شما به رنگ های تیره.

- البته، من در مورد چنین شکوه می دانم. (آه) خنده دار است. خوب، پس از آن، گاهی اوقات من روزنامه نگاران را تصور می کنم: "حوا، خون آشام"، و آنها به طور طبیعی چشم های گرد، آنها به من نگاه می کنند با بی اعتمادی و عصبی گرین. من می توانم فرض کنم که برخی شروع به ترس از من می کنند. من به طور مداوم اشاره می کنم که من مردم را ترساندن - اما چه؟

- شاید این مورد در نقش های عجیب و غریب شما باشد؟ پس از همه، در بانک Piggy خود، واقعا بسیاری از تصاویر جادوگر وجود دارد - همان "داستان های پری وحشتناک" و یا یک تصویر جدید از تیم Berton "خانه از کودکان عجیب و غریب خانم Serin".

- بله، لازم بود: من یک جادوگر یا جنگجو یا عوضی مرگبار را بازی می کنم که زندگی مردان را رفع می کند. عجیب و غریب سرنوشت این است که در واقع من می ترسم و همه چیز را خجالت می کشم. شما می بینید که من مصاحبه ای بدون آرایش، در لباس های ساده - بدون توری، بدون مخملی، دامن چند لایه. با کمک رنگ ها و لباس ها، راحت است که پنهان شود، اما در واقع من یک موش خاکستری معمولی با یک دسته از مجتمع ها و ترس ها هستم. بنابراین نقش قطعا به من کمک می کند تا برآورد کنم که چه چیزی شبیه به جنسی، ناامید، گمراه کننده و بی رحم است.

Eva Green:

نقش در "رویاهای" برای اولین بار اوا بود و درهای خود را در هالیوود باز کرد

قاب از فیلم "رویا"

- برای یک ترسناک و به ثمر رساندن شما بسیار دلپذیر در مقابل دوربین پمپ می شود ...

- اول، این فقط یک بازی است. و دوم، این جنایتکار، زشت، غیر اخلاقی در ارتفاع زن؟

- بلافاصله هیپ را در اطراف پوستر به فیلم "شهر SIN-2: یک زن که برای آن ارزش کشتن دارد" را به یاد می آورد. من در مورد پوستر صحبت می کنم، که در آن طرح های برهنه برهنه شما مردم محافظه کار را در سراسر جهان خشمگین می کنند.

- اوه، به من اعتقاد داشته باشید، بلافاصله متوجه شدم که چه چیزی در مورد آن صحبت می کنید. بی معنی تر نور را نمی بیند! در اطراف شبح نوک پستان من به معنای واقعی کلمه بود - به نظر من، به نظر من، ناخوشایند تر و شرمنده تر از نوک پستان خود را بر روی بیلبورد به تصویر. بنابراین به من پاسخ دهید که آنها وحشتناک هستند؟ پس از همه، هیچ کس یک اسلحه کوچک سیگار کشیدن را در دست من خشمگین کرد - و شما می توانید کشتن، فلج، ارعاب! اما پستان هنوز هیچ کس را به پایان نرسیده است. اگرچه من به اشکال باشکوه مناسب می گویم: در آنها، شاید خطر رنج وجود داشته باشد.

- به من در مورد اولین تجربه خود در قاب بگویید. با این حال، شروع به کار در Bertolucci، در چنین تصویر فرانک ... آیا شما مطمئن هستید که ما مقابله می کنیم؟

"اوه، مهمترین نکته این است که کارگردان در من اعتماد به نفس داشت. او خجالت نکشید که تجربه بازی من تنها در چندین تولید تئاتر بود، من خیلی جوان بودم - بیست و یک. Bertolucci متوجه شد که من فقط نزدیک شده و دعوت شده برای بازی در "رویاهای". هر کس در اطراف، به ویژه پدر و مادر من بود. آنها گفتند که برناردو یک هیولا و مستبد است، و نه تنها در مجموعه. علاوه بر این، بسیاری از سرنوشت ماریا اسنیدر، که پس از "آخرین تانگو در پاریس" ناپدید شد، به یاد می آورد. آیا می دانید کجا او در پایان پیدا کرد؟

- آنها می گویند، توسط شکوه شکسته شد.

- به نظر من کمی متفاوت است. پس از "تانگو" رسوایی، او تنها به نقش های تحریک آمیز مشابهی نامگذاری شد. در نتیجه، او در یک بیمارستان روانپزشکی بود. همکاران و دوستانش از کسی که Bertolucci را متهم کرده اند. بنابراین شما می توانید پدر و مادرم را درک کنید که از منافع من به خاطر سلامت من نترسید.

- اما شما هنوز هم خطر دارید چطور بود؟

- ما به طور کامل تمرین نکردیم، اسکریپت را آموزش نداد. و بدون استبداد! Bertolucci به ما آزادی زیادی داد، به سحر و جادو لحظه ای اعتقاد داشت، نه، بلکه تنها کارگردانی شد. او استاد عشق، استادان استاد است. به طور مداوم قادر به نزدیک شدن به مسمومیت مواد مخدر بود، بنابراین او می دانست ما را به پیکربندی ما. این یک زمان عالی بود، دیوانه، خنده دار و کاملا بی گناه بود.

Eva Green:

در سری "داستان های پری وحشتناک" سبز در نهایت تبدیل به یک "جادوگر"، در نتیجه تقویت تصویر خود را

- بی گناه؟ بسیاری از آنها با شما موافق نیستند، حداقل "صحنه های برهنه" را به یاد داشته باشید، زیرا این تصویر برای مدت زمان طولانی در ایالات متحده ممنوع بود.

- ما به بحث بر روی برهنگی و واکنش به آن بازگردیم. این کاملا متضاد است: خشونت های زیادی در آمریکا در خیابان ها وجود دارد! بسیاری از اخبار خونین - اما سانسور یک فیلم در مورد عشق، زیبا، ملایم، عمیق ممنوع است. بدیهی است، آمریکایی ها جنسیت را ترساند. شگفت آور

- مهم است که اینجا توجه کنید: من صحنه های "Nagi" را دوست ندارم. من آنها را بسیار ناراحت کننده می بینم. و البته، واکنش بیننده مهم است. پس از همه، زمانی که من لباس پوشیدم، من نمی خواهم شما را پخش کنم: "من برهنه هستم!" - پشت این عمل چیزی را پنهان می کند، چیزی شلوغ است. نودا فقط کت و شلوار است و تنها مردم به طور کامل سالم نیستند، می توانند متفاوت فکر کنند. اما، افسوس، شما به طور انحصاری بدن من برهنه را می گیرید. گاهی اوقات به نظر می رسد که من یک بازیگر پورنو هستم. هر کس وظیفه خود را می داند که از من سوال در مورد رابطه جنسی بپرسد. و در مورد جیمز باند.

- خوب، ما درباره رابطه جنسی صحبت کردیم. بیایید درباره پیوند صحبت کنیم چگونه با این سینمای معمولی هالیوود موافقید؟

- من از همان سوال خودم پرسیدم. (می خندد.) من اوراق قرضه جوانان را دوست داشتم - البته، در اجرای شان کانری. اما هرگز خود را با دوست دخترش معرفی نکرد. من موافقت کردم، تنها زمانی که متوجه شدم که قهرمان من ویتپر لیندر من فقط یک تصویر زیبا در قهرمان کامل نیست. او، مانند یک زن مسخره، سنگی که در سرنوشت جیمز به عنوان نقش غم انگیز بازی کرده است. او عمیق است اما افسوس، همه چیز به پایان رسید، به طوری که من ترسیدم، علیرغم لذت بی نهایت من دریافت کردم، بازی با دانیل کریگ. هالیوود هنوز یک مکان وحشتناک است که در آن منحصرا به طور انحصاری به عنوان زیبایی از "007" درک می شود. مثل اینکه در پیشانی من نوشته شده بود، صادقانه!

- آیا وسوسه ای بود که در عشق به "پیوند" افتاد؟ چگونه شما به طور کلی از رمان های خدماتی برخورد می کنید؟

- دانیل پدرش را به طور مداوم به من نگاه کرد، به من نگاه کرد، مراقبت کرد. او صادقانه، سرد، واقعی است، اما پس از شرایط خاص، من به رمان ها با همکاران در کار اعتقاد ندارم.

Eva Green:

به خاطر نقش در فیلم "سایه های غم انگیز" EVA به یک بلوند تبدیل شده است

- چی شد؟

- من یک تجربه ناموفق داشتم. حتی نه: ناموفق نیست، اما خیلی دراماتیک نیست. تمام این پروازهای در سراسر اقیانوس اطلس به خاطر دو ساعت با هم، فاصله، ناتوانی در نزدیکی به طور مداوم، به دلیل یک حرفه ای، با آن ارتباط برقرار می کند.

"این نقش در" رویاگران "بود که کارت کسب و کار شما در هالیوود بود. و در نهایت شما به تصاویر آمدید، کاملا دور از اولین خود را. آیا این یک راه آگاهانه است؟

"تنها دیروز من نشستم و فکر کردم باید نقش های عادی بیشتری انجام دهم." من قبلا در اسارت نوع، شما پیدا نمی کنید؟ من دوست ندارم به یک بازیگر تبدیل شود که نمایندگان برچسب "جادوگر عجیب و غریب" را علامت گذاری می کنند. به این معنی است که من واقعا شخصیت های عرفانی، اسرار کامل را که نیاز به خواندن دارند، با آنها کار می کنند. این چیزی است که از داخل می رود. بیشتر از همه من از نقش والدین و خواهر من شگفت زده شده ام. مامان به من می گوید: "خدا، چرا این کار را انجام می دهید؟ چرا نمیتوانید کسی را عادی بازی کنی؟ " و شادی، خواهر من، تلاش برای تماشای "داستان های پری وحشتناک"، چیزی شبیه به: "و این دوقلو من است؟ .."

- آیا شما به خانواده تان نزدیک هستید؟

- خیلی زیاد که من هرگز به هالیوود رفتم. مادر من در پاریس زندگی می کند، حاضر به ترک او نیست، بنابراین من نیز در اروپا مجهز شده ام، در لندن. چند ساعت - و ما دوباره با هم هستیم، من زیر بال مادرم هستم. او فرشته نگهبان من، طلسم من است. مادر من را در مجموعه همراهی می کند، من را ناراحت می کند، من را از بین می برد، اشک های من را پاک می کند و مشاوره می دهد. پس از همه، در گذشته او خودش یک بازیگر بود. و اگر مدل مدل را انتخاب کنید، آن را خواهد بود. به عنوان یک حرفه ای، من هنوز خیلی دور از تصویر او هستم، اما سعی می کنم به او نزدیک تر شود.

- روابط با خواهر چطور است؟ پس از همه، شناخته شده است که دوقلوها دارای یک اتصال خاص و نزدیک هستند.

- شما هرگز ما را با شادی نمی فهمید ما بسیار، بسیار، افراد بسیار متفاوت - و بیرونی و داخلی هستیم. در حال حاضر ما به ندرت ارتباط برقرار می کنیم، احتمالا به دلیل مشکلات در نوجوانی: پس ما دائما درگیر، حتی جنگیدیم.

- به خاطر پسران؟

- آه، البته، نه، شما چه خبر هستید؟ من یک بچه آرام بودم، درس های مجسمه سازی شده را مجسمه کردم، فقط در این کتاب گیر کرده بودم. من در مورد هیچ پسران، رمان های مدرسه فکر نمی کنم. اما جوانا به تمام دیسکو رفت، که می توانست در منطقه پیدا شود، لذت ببرید. در حال حاضر، به هر حال، او یک همسر خوشحال از یک گراف ایتالیایی است. گرد کردن دو فرزند زندگی بد نیست، درست است؟

- من می توانم همین سوال را اضافه کنم. زندگی بد نیست؟

- صادقانه؟ نمی دانم. احتمالا چنین زندگی برای من نیست عشق سرد است، خالی است، و من نمی دانستم چگونه فریاد زدن، من نمی دانم چگونه. به نظر من این همه "روابط ساختمانی" است. من واقعا نمی فهمم که خواهر من، و میلیون ها زن می توانند هر روز خود را با یک مرد به اشتراک بگذارند. اما باید به اشتراک بگذارد، به بیرون آوردن، به بیرون بروید - در غیر این صورت چرا این همه؟ بهتر است تنها به تنهایی نباشد.

- این عجیب است که چنین استدلال هایی از یک زن جوان و جذاب را بشنود. آیا واقعا نمی خواهید بچه ها، خانواده داشته باشید؟

- من می خواهم، اما من به وضوح تصور می کنم که چگونه واقعا به نظر می رسد. روزهای اول، هفته ها، ماه های عشق - زمان شگفت انگیز. عاشقانه، احساسات دیوانه، گاست ... اما نتیجه همیشه یکی است - این یک روال، نزاع های بی پایان و نزاع است. من فکر نمی کنم که بتوانم با کسی زیر سقف مشابه زندگی کنم. این دیدگاه من را ترساند. اقامت مستقل!

- با عرض پوزش، اما آیا شما فکر نمی کنید که این کلمات، انعطاف پذیری گذشته شما هستند؟

- حتی اگر چنین است. شما می دانید، واقعا - همه چیز خیلی است! اما برای من دوختن برای رفتن به مردم - و در طول سالها نگران است. ظاهرا، شما باید به نحوی خود را نسبت به مردان تغییر دهید. هر بار که باز می کنید، اعتماد دارید، با هم رشد کنید - و در نهایت شما تنها با شما باقی می ماند. بنابراین بهتر نیست که به چنین ماجراهای بروید؟ علاوه بر این، برای من تصور می کنم که چرا و جایی که به دنبال شوهر هستم، دشوار است. من به اصطلاح احزاب اجتماعی را دوست ندارم، من یک زندگی شبانه را حفظ نمی کنم، نمی توانم درباره هر چیزی صحبت کنم، که از آن همه داستان های عاشقانه شروع می شود. من خودم را به عنوان یک گربه گربه قدیمی زندگی می کنم، من هر کسی را لمس نمی کنم. میدونی چیه؟ شروع به لذت واقعی از چنین شیوه زندگی کرد. من من را پیدا خواهم کرد، حتی اگر من از خانه فقط به فروشگاه ها بروم ...

- ظاهرا، شما یک مرد داخلی هستید. چگونه هنوز هم آمده اید که شما با چنین حرفه ای عمومی مشغول هستید؟

- در تمایل من به بازی کردن یک مازوشیسم خاص وجود دارد. من به وضوح متوجه شدم که هر بار، در مقابل دوربین، زیر Sofita، من خودم را می شکنم. از سوی دیگر، عمل مشابهی شبیه به روان درمانی است: از طریق تصاویری که من تمام ترس هایم را آزاد می کنم، هر بار خودم را به نقطه جوش، به نقطه ای از بازگشت به ارمغان آورد. شما می دانید، زمانی که ساده تر می شود و انجام دهید، چه باید بکنید، چه چیزی در مورد آن است - این در مورد آن است، بنابراین من در فریم احساس می کنم.

- به نظر استرس مطلق به نظر می رسد. چگونه با تنش مقابله کنید؟

- مانند همه زنان جوان قدیمی. (می خندد) در صندلی نرم، در شلوار ورزشی کشش، با یک کتاب و یک فنجان چای گیاهی. بزرگ زمانی که سگ من به من می آید او به من یک شوهر، به هر حال! من به دوچرخه سواری می روم، ورزش می کنم - نه برای زیبایی، بلکه برای بازنشانی تحریک و منفی. خرید من به نظر می رسد به خصوص زیبا. من بالش، شال، تنفسی و حیوانات وحشی پر شده را خریدم. من یک تاکسیستمریست را در لندن میدانم - او همیشه یک ترسناک جدید برای من دارد. به طور خلاصه، زندگی من پر از ماجراجویی است. (می خندد.) ابعاد و آرام، مانند یک خط رودخانه.

- آیا شما یک رویاپزشکی هستید؟

- حتی برخی! اغلب من از خواب بیدار می شوم و به جهان نگاه می کنم، بدون درک آنچه اتفاق می افتد. اما اساسا روزهایم را در یک تصور نیمه شیرین صرف می کنم، فانتزی و ارائه آنچه که سرنوشت من خواهد بود اگر ...

- حالا چه اتفاقی می افتد؟

- تبدیل شدن به یک معلم زبان فرانسوی در حومه آرام لندن. به خروج نروژی بروید و نانوایی خود را باز کنید. بازگشت به صحنه اما این همان، از منطقه فانتزی است.

- چرا؟

- صحنه من حتی بیشتر از قاب را ترساند. هر بار که من مجبور شدم به مردم بروم، من اسپاسم های معده را شروع کردم، بعدا ریختم، تقریبا ناپدید شدم. اما هنگامی که شما در حال حاضر در مرحله هستید - شما چنین مقدار باور نکردنی انرژی را دریافت می کنید، نیروهایی که برای مدت بسیار طولانی کافی است. به یک کلمه، شما باید از طریق شکنجه بروید تا دوز خود را از آدرنالین و اندورفین دریافت کنید.

Eva Green:

بازیگر مارتین Chokash، که با اوا چندین سال ملاقات کرد، قلب او را شکست. پس از این، رمان او تلاش نمی کند که "قلاب عشق"

عکس: ویژگی های REX / fotodom.ru

- EVA، شناخته شده است که شما واقعا دوست ندارید در مورد رمان های شکست خورده صحبت کنید. با این وجود، آیا ممکن است یک سوال کلی بپرسید؟

- بیایید امتحان کنیم (لبخند می زند.)

- به ما در مورد ایده آل خود بگویید. در مورد یک مرد که قطعا آن را دوست دارد.

- من عاشق مردان ناخوشایند، مردان حیوانات. پسران تصفیه شده، که از آن بوی بهتر از من می شود، متروسکسواک های معطر، ترکیب و دلگرم کننده، فقط ... (صدای انزجار را می سازد.) آیا می دانید، کسانی هستند که سعی می کنند خود را در آینه ببینند زمان؟ به نظر می رسد با شما گفته شود، به چشم نگاه کنید، و سپس یک بار - و لبه چشم خود را تحسین می کنند، تنها یکی. این من هر دو در مردان و زنان غیر قابل تحمل است. بنابراین ایده من کسی است که فکر می کند از ظاهر او گذشته است. من بلند شدم، چهره ام را شستشو دادم، اولین چیزی را که دستش را گرفتم گذاشتم و رفتم.

- به نظر می رسد دو نفر است. به ما در مورد مهم ترین توهم رسانه ها در مورد شما بگویید.

- (خنده حضار) به دلایلی، هر کس مطمئن است که من گوته - خوب، یا به نوعی متعلق به این زیر کشت است. این بیانیه هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد!

- اوا، اعتراف کنید - آیا شما اعتقاد به عشق را متوقف کردید؟ پس از همه، با توجه به پاسخ های شما، این است.

- در هیچ مورد! من به آن اعتقاد دارم، زیرا کودکان به معجزه، در بابا نوئل، در تک شاخ ها اعتقاد دارند. شما ممکن است به نظر بی معنی به نظر برسد، زیرا همه ما می دانیم که هیچ کلاوس و نه تک شاخ وجود ندارد. اما اگر؟ شما می دانید، چنین افسانه ای وجود دارد، در مورد ماهی هایی که به مردم اعتقاد ندارند - به سادگی به این دلیل که او هیچ کس در تمام زندگی خود را برآورده نمی کند. او به همه و هر رمان میپردازد. آیا می توانید تصور کنید که چه اتفاقی افتاده است؟ البته، یک روز او همان فردی را که در آن باور نداشت، گرفتار کرد. من نمی خواهم دوباره بر روی قلاب عشق بارگیری کنم. بنابراین من ترجیح می دهم باور کنم - اما دور ماندن.

ادامه مطلب