Polina Gagarina: "مامان و شوهر به طور مداوم در برابر من متحد شده اند!"

Anonim

نام Polina Gagarina از زمان "کارخانه ستاره" شناخته شده است، جایی که او برنده شد. و پس از سخنرانی دیدنی او در یوروویژن و دو فصل، در صندلی نمایش مربی "صدای" برگزار شد، محبوبیت خواننده چندین بار افزایش یافته است. با وجود تور سفت و سخت، خانواده برای پلیینا همیشه در ابتدا است. او یک مادر خوشحال از دو فرزند است. و برای همسرش، عکاس دیمیتری اسحاقف، یک موز واقعی شد. به هر حال، او این جلسه عکس سال نو را به مصاحبه با خواننده برای مجله "اتمسفر" انجام داد.

- Polina، بیایید با یک تعطیلات دوست داشتنی - سال نو شروع کنیم. به منظور صرف شب سحر و جادو خانه با بستگان، امتناع از سخنرانی ها و یا هنوز هم کار مهم تر است؟

- اگر افزایش ارزش ها، خانواده قطعا در وهله اول است. کودکان، شوهر، مامان ... زمانی که من ترک می کنم و چند روز را نمی بینم. این سال من در شب 31 دسامبر، مدت کوتاهی قبل از نیمه شب به خانه بازگشتم، به آپارتمان مسکو ما. و تحت نبرد زنگ های تمام هیجان هیجان، من هدایای را خواهم داد. پاک کردن با شوهرم و شامپاین مادر من، ما یک صفحه از اولیوایر عزیزمان و Mimosa را می خوریم و سپس مادر را ترک می کنیم، و ما به عملکرد دیگری می رویم. در صبح Andryusha با Miyusha از خواب بیدار، و والدین در حال حاضر در خانه هستند.

- قوی ترین تصور شما لزوما نشانه ای نیست - از سال جدید؟

- پنج سال پیش، زمانی که ما شروع به دیدار با شوهر آینده من کردیم، شب سال نو، بلندترین در زندگی بود. در ابتدا من یک کنسرت در مسکو ساختم. دیما مرا انجام داد، منتظر پایان بود و به فرودگاه رفت. من به یک رویداد خصوصی به کاناری پرواز کردم. فکر: فکر می کنم، تا کنون نیست. در فرود، معلوم شد که کارائیب واقعا منتظر من بود. (می خندد) من از طریق اقیانوس اطلس پرواز کردم، صحبت کردم، به هتل بازگشت. سقوط کرد، خسته، بر روی تخت و به ساعت نگاه کرد. من شگفتی خود را به یاد می آورم زمانی که متوجه شدم که من بیش از 1 ژانویه نیستم!

لباس، MD Makhmudov Djemal

لباس، MD Makhmudov Djemal

عکس: دیمیتری اسحاقف

- هنگامی که این عبارت "سال نو دوران کودکی" را می شنوید - چه چیزی را به یاد می آورید؟

- به عنوان مثال، زمانی که من پنج یا شش ساله بودم، در شب سال نو نشسته ایم. هدایا از بستگان دریافت شده و بابا نوئل ظاهر نشد. و من اظهار داشتم که تا زمانی که او می آید به رختخواب نرود. برادر مادر، عمو ساشا، آهی کشید و بیرون آمد. ناگهان یک سر و صدا وجود داشت. در درب کسی به شدت درامد. من متوجه شدم در اطراف اتاق، من شروع به جستجو برای جایی که کشتی ها پیچ خورده ... و در درب همه چیز ضربه زدن! بابا نوئل گنجانده شده است - Dublinka داخل، ریش پشم. و چیزی مبهم به عموی بومی خود یادآوری می کند ... اما یک بار به فکر کردن بود: من قبلا در تصویر بودم. دست ها در دستگیره های قرمز مانند پاها، بر روی سر - کلاه با روباه، و بیان چهره حیله گر است. زمانی که من را دیدم، بابا نوئل تقریبا از خنده فرار کرد. من به سختی به عقب برگردم تا خنده نکنم، و باس پرسید: "چه کسی هستی؟" "من خواهر Chanterelle،" من با یک نوع ناخوشایند پاسخ دادم. من او را خواندم و هدیه ای را دریافت کردم، خوشحال شدم به خواب رفتم، از طریق افکار در مورد شباهت جادوگر با عمو ساشا، فرار کردم. پدربزرگ در سال آینده به سانتا تغییر یافت. من او را در کتانی به رسمیت شناختم، که او را فراموش کرده بود. اما او بازی کرد، اشعار را بخواند، از یک هدیه تشکر کرد. و سپس بی سر و صدا به مادربزرگ گفت که پدربزرگ دیگر نباید کمدی بازی کند. (خنده حضار)

"هنگامی که شما کوچک بودید، چند سال با مادر من در آتن زندگی کرد، جایی که او کار می کرد." سال نو چگونه جشن گرفت؟

- بابل با پدر، یا ما به ما پرواز کردیم، یا ما به ساراتوف رفتیم، جایی که پدربزرگ و مادربزرگ زندگی می کردند. یا - به پدر، به مسکو، جایی که او تحصیل کرد و کار کرد. به طور کلی، ما یک خانواده بزرگ داریم: عمو، عمه، پسر عموی، پسر عموی ... ما دوستانه با پسر عموی، که جوانتر از من برای هشت ماه است. به عنوان یک کودک، همه در پشت یک میز بزرگ جمع شدند: مکالمات، آهنگ ها، غذای خانگی خوشمزه ... همه چیز پس از مرگ پاپ و مادربزرگ تغییر کرده است. در ابتدا پدر چپ پس از سه سال، مادربزرگ ها نبودند. در ده سال خود من قبلا مقیاس تراژدی را درک کرده ام. مادر نمی تواند از غم و اندوه بهبود یابد. من یک آگاهی واضح را به یاد می آورم که دوران کودکی گذشت، من دیگر یک کودک نیستم، و لازم است رفتار کنم تا آن را نکنم، نه اینکه انتظارات و امید را فریب دهم. من هنوز نمی فهمم که چگونه مادر من گذشت او در سی و سه سال به یک بیوه تبدیل شد.

- و دیگر ازدواج نکرده؟

- نه. من حمایت او، امید، معنای زندگی بودم. او به طور کامل بر من متمرکز شده است. به زودی روشن شد که باید در جهت خلاقانه توسعه دهم، از آنجا که من به خوبی می خوانم، رقص ... مامان نشان داد حکمت زمانی که به "کولا" من در ریاضیات واکنش نشان نداد. این یک رویکرد واقعی است. Rugala صرفا برای دروغ است.

- و نتیجه اش چیست؟ دروغ نگو؟

- من؟! دروغ گفتن، البته. اما فقط برای سود. هنگامی که بهتر است سکوت را حفظ کنید، نباید کسی را از بین ببرد.

- آیا با مادر من رابطه گرم دارید؟

- مامان - بهترین دوست من او در پایه است. به عنوان یک کودک، او مرا آموخت که من ابتدا او را در مورد هر مشکلی مطلع می کنم. از آنجا که مادر دوست داشتنی مشاوره خوبی خواهد کرد و وضعیت را نابود خواهد کرد. به اشتراک گذاشتن با دوست دختر من، او از طریق نور شکستن، و مشکلات پیچیده نیست. مامان گفت: "پولینا، ما با هر گونه مزاحمت با شما مقابله خواهیم کرد. هر! " و هنگامی که من اشتباه کردم، من به محدوده ها، شرایط دشوار رسیدم، مهم نیست چقدر سخت بود، من با روح رفتم و به او رفتم. صمیمی همیشه دلپذیر نیست، درست است؟ مامان گوش داد، گاهی اوقات سقوط کرد: چگونه شما اجازه دادید؟! ما متشکریم، اغلب با هم گریه کردیم، بحث کردیم که چه اتفاقی افتاد و تصمیم گیری بود. حقوق مامان: من ارزش آن را برای شروع به گفتن - به عنوان اگر سنگ از روح خارج شد. این آسان شد و آرام شد: همه چیز خوب خواهد بود!

لباس، MD Makhmudov Djemal

لباس، MD Makhmudov Djemal

عکس: دیمیتری اسحاقف

- پسر شما یازده ساله است. او نیز با شما صادق است، چگونه با مامان چطورید؟

"من نمی دانم چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی Andryusha یک مرد بالغ می شود." در حالی که ما به معنای واقعی کلمه همه چیز بحث می کنیم. من شب را در اتاق خود گذاشتم و می گوید: "مامان، این اتفاق افتاد که چه چیزی است. بهترین کار را انجام دهید؟ " من سعی می کنم وضعیت و کمک را از هم جدا کنم. من می خواهم یک مادر خوب باشم و پس از آن - برای تبدیل شدن به یک مادر عالی مادر. کلمه وحشتناک: "خون خون"!

- آن را داری؟

- مطمئن! ما روابط فوق العاده ای داریم اخیرا، Neta به ما از آلمان پرواز کرد، جایی که او زندگی می کند. او با نوه خود ارتباط برقرار کرد و شوهرم و من خوابیدم. (می خندد.) در نهایت موفق به خواب شد. با مادری ما به ندرت می بینیم، اما زمانی که ما ملاقات می کنیم، ما صادقانه با شادی بزرگ ارتباط برقرار می کنیم. به هر حال، و مادر در قانون با پسر در خانواده ما - بهترین دوستان! مامان و شوهر - دوستی گرد و خاکی به طور مداوم متحد علیه ... من.

- چرا؟

- ناراضی از این واقعیت است که ما به آنها توجه کمی توجه می کنیم. من به خانه می روم - و اغلب به تماس های تلفنی پاسخ می دهم، پیام ها ... آنها تقاضا می کنند که گوشی را به تعویق اندازم و به خانواده تغییر دهم. من سعی می کنم، اما همیشه امکان پذیر نیست. در 30 مارس، کنسرت انفرادی من در مسکو، در کاخ ورزشی "Megasport"، آوریل 19 - در سنت پترزبورگ برگزار خواهد شد. آماده سازی در پاییز آغاز شد و تمام افکار من را می گیرد.

- "Megasport" یک سالن بزرگ برای دوازده هزار مکان است. آیا شما یک هنرمند با تجربه هستید، اما هنوز هیجان وجود دارد؟

- البته، من یک فرد زنده هستم اما من جاه طلبی ها و تمایل زیادی به ایجاد و نشان دادن نمایش شیک، پیشرفته و با کیفیت بالا دارم. من با او در تورهای شهرهای روسی می روم و بدون از دست دادن کیفیت، اگر چه سایت ها بسیار کمتر از هر دو پایتخت خواهند بود. پروردگار، اجازه دهید آن را به عنوان من می خواهم کار کنم! من می خواهم به این نمایش افتخار کنم. تعجب و تماشاگران، و همکاران.

لباس، MD Makhmudov Djemal؛ صندل، جیمی چو؛ طلا و جواهر، Chopard

لباس، MD Makhmudov Djemal؛ صندل، جیمی چو؛ طلا و جواهر، Chopard

عکس: دیمیتری اسحاقف

- Polina، شما سی و یک نفر هستید. و شما فوق العاده محبوب هستید. در Instagram - شش و نیم میلیون مشترک! آیا یک بت دشوار است؟

- من تعمیم نمی دهم متوجه شدم که آنها به من متفاوت واکنش نشان می دهند. یا با گرما و همدردی، یا به شدت برعکس. با توجه به نظرات در شبکه های اجتماعی، من اغلب آزار می دهم. آنها نوشتند: تند و زننده، متکبر، بد و خسته کننده، به شدت به درد دندانی ... من اخیرا پست در مورد چگونگی پرواز در صبح در دبی نوشتم، آن را در دریا دقیقا ده دقیقه شنا کرد و در طول روز پرواز کرد. Messedzh: آیا شما به شدت تحت تاثیر چنین ریتم زندگی است؟ به دلای دلیلی، مردم به این واقعیت نگاه کردند که پرونده در امارات عرب اتفاق افتاد و هزار نفر دیگر در مورد چگونگی شرمنده بودن من را دادند: برای آنها دشوار است، هیچ پولی برای خارج از کشور وجود ندارد ... چنین بود جریان چشمگیر منفی که من ناراحت شدم و به پایان نرسیده بودم. من معتقدم که همه افراد بسیار خوب هستند. بعد پست من خواستار نگهدارنده به یکدیگر بود.

- چگونه پسر خود را یاد می گیرید تا به تجاوز پاسخ دهید؟

- هرگز بگو: تحویل من توصیه می کنم: بیرون بیایید آندری به این معنا به واقعیت اقتباس نشده است. در دوران کودکی، زمانی که پسران دیگر به او رفتند، دستان خود را به دست آوردند: چه؟ من یک دختر رزمی بزرگ شدم، می توانستم خودم را تحمل کنم. و پسر یکی دیگر از: نرم، زخمی، حساس، نوع. من به آنها افتخار می کنم. بله، چنین افرادی زندگی می کنند، اما آنها خیانت نمی کنند و پایبند نیستند.

- افزایش دو فرزند، آیا به ادبیات روانشناختی نگاه می کنید؟

- نه. من به خودم اعتماد دارم، شهود. من می دانم که عشق به کودک خراب نخواهد شد. کودکان نیاز به پرنده ...

- برای دریافت دزدان واقعی؟ ..

- نه، به طوری که آنها مردم خوب و مناسب را افزایش دادند. هیچ چیز قطبی، ابزارها، هدایای بی پایان و توجه آنها، مراقبت.

- چگونه Andrei بر محبوبیت شما تاثیر می گذارد؟

- اخیرا پذیرفته شده است که معلوم می شود که مواردی وجود دارد که کسی می خواست با او ملاقات کند تا با من ملاقات کند. درد می کند. او هرگز به کسی که پسرش صحبت نمی کند صحبت نمی کند. یک دختر پرسید: "آندری، چگونه به تجاری رسیدید؟ آیا شما به روز هستید، چه چیزی را با Polina Gagarina رویایید؟ " او می گوید: "بله؟ نمی دانستم…"

- هر هنرمند متعهد به محبوبیت است. اما زمانی که او می آید - معلوم می شود که این بار بار است. چگونه در مورد شما اتفاق افتاد؟

- پس از عملکرد آهنگ ها، آهنگ "عملکرد بیش از حد" است و "به من اعتقاد ندارند" شروع به یادگیری من، اما نه در همه جا. چند نفر واکنش نشان دادند، اگر من به سمت خیابان رفتم، در شلوار جین، کلاه بیس بال، اما بعد از یوروویژن در سال 2015، وضعیت تغییر کرده است. من به یاد داشته باشید که چگونه با شوهر و پسر خود تحت دوش قرار گرفتند، معامله گران خصوصی را متوقف کردند و به خانه رفتند. دیما نشسته بود، و Andryusha - بازگشت. ما به طور صحیح می رویم من در یک کلاه، بر روی بینی، در جین پاره پاره، تی شرت کاهش یافته است. و در اینجا من دید راننده را از طریق آینه می گیرم ...

لباس، tantize couture؛ گوشواره، chopard

لباس، tantize couture؛ گوشواره، chopard

عکس: دیمیتری اسحاقف

- و شما با پایان دادن به ووست بوسیدید؟ ولی؟..

- چنین قسمت ای از یوروویژن وجود داشت ... و متوجه شدم که گروگان از محبوبیت آن بود. در همه جا و در همه جا در حال حاضر - تحت دیدگاه دیگران. شوهر شکایت می کند که غیرممکن است که بی سر و صدا به رستوران بروید، به فروشگاه بروید، به خیابان بروید: مردم شروع به شوشیخاتی می کنند، هر یک از دیگران را هل می دهند ... بی وقفه بدون قضیه، بدون تردید، گوشی را باز نمی کند ویدیو را بردارید به تازگی خانواده های پرواز کردند. دختر دیما در آغوش خود بود و من با کوپن های فرود رفتم. یک خانم ناامید کننده دوربین را روی Miy آورد و تمرکز خود را متمرکز کرد. ما گیج شدیم من می پرسم: "چرا این کار را کردی؟" - "اوه، من پاک خواهم کرد ..." - "توضیح دهید: در اصل - چرا؟ آیا شما یک عکس از دختر من با شوهرم دارید؟ آیا شما در اوقات فراغت در نظر بگیرید؟ .. "

- شگفت انگیز است که شما، پولینا، خیلی هوشیار است. من فکر می کنم من به شدت به تهاجم به حریم خصوصی واکنش نشان می دهم.

- من به عقب برگردم البته، من مشت را ترک نمی کنم، اما سخت است که قرار داده شود.

- به یاد داشته باشید احساسات خود را هنگامی که شما شروع به پیدا کردن پس از "کارخانه ستاره"؟ سپس شما فقط پانزده سال بود ...

- تصور کنید: ما سه بار در روز در اولین بار نشان داده شد! ما بچه ها بودیم، نمی توانستیم خودشان را حفظ کنیم. هیچ پولی برای یک تاکسی وجود نداشت، ماشین را رانندگی نکردید ... و وقتی که من در مترو رفتم - ما آن را دریافت کردیم. به هر دلیلی، تمام وقت یک تقلب محافظت کرده است. انتظار این را نداشتم! این یک چیز است که مکمل مناسب است و می گوید خوب است. و دیگری - زمانی که شما با بیداری، بی رحمی می روید.

- چه توصیه ای می کنید امروز، پانزده ساله؟

- "Polina، هیچ چیز نگران نیست!" بله، من اشتباهات زیادی را انجام دادم، اما از او برای درس دریافت کردم. با توجه به علامت زودیاک I - Aries. من فقط زمانی که من بر روی یک رکورد گام می گیرم مطالعه می کنم، و آنها به پیشانی آسیب می رسانند. آشکار ها بر من تاثیر نمی گذارد. مامان اغلب گفت: "Polinochka، نمی رود، نه، نمی تواند خطرناک باشد ..." به محض این که من چنین درخواست شنیده ام، بلافاصله معلوم شد که من توصیه می کردم که بینی خود را بچرخانم. (می خندد.) از تعطیلات کودکان، من همیشه لباس های دیگر را پشت سر گذاشتم. دوستان من و من راه می رفتند، بازی کردند، و من موفق به پیدا کردن گودال بسیار عمیق در خیابان، سرنگونی چیزی اشتباه، سقوط کرد. پاهای خود را از دست داد، چهره، دست ... پدر و مادر من مجبور به تغییر من و بازگشت من به خانه غیر قابل تشخیص. چرا من خیلی زیاد کار کردم؟ بدون پاسخ ... حالا من برنده شدم: این زمان است! با این حال من مادر دو فرزند هستم

- در روند، مادران بعد، دختران تنها پس از سی سال در مورد اولین فرزند فکر می کنند. اولین فرزند شما در سن جوان ظاهر شد. سخت بود؟

"وقتی Andryusha متولد شد، من کاملا درک نکردم." آگاهی بعدا آمد. البته، دشوار نبود. من متقاعد شده ام که زمانی که یک کودک به نظر می رسد، تمام نیروهای جهان کمک می کنند تا آن را بر روی پای خود قرار دهند. نکته اصلی این است که به اندازه کافی از عشق خود داشته باشید، بقیه متصل می شوند. مادر بودن - شادی بزرگ هیچ گنجینه ای از جهان برابر نخواهد بود. کودک را در دست عطر خود نگه دارید، احساس ضربان قلب خود را، و درک کنید که این یک معجزه است - از شما خودتان، - یک کشور باور نکردنی! در حالت ایده آل، یک خانواده کامل داشته باشید، با یک پسر خوب ازدواج کنید و به او بچه بدهید. اما زندگی همیشه به انتظارات مربوط نیست، بنابراین، اگر یک سوال وجود داشته باشد، به زایمان، یا نه، حتی اگر هیچ مردی شایسته ای وجود نداشته باشد، من رای می دهم. هیچ چیز سر و صدا - نه سن، و نه فقدان شوهر، ثبت نام، آپارتمان، پول ... هنگامی که یک زن زن اجرا نمی شود، اغلب اتفاق می افتد وحشتناک است. چنین نمونه هایی را دیدم

ژاکت و بلوز، همه - Yanina Couture؛ گوشواره، chopard

ژاکت و بلوز، همه - Yanina Couture؛ گوشواره، chopard

عکس: دیمیتری اسحاقف

- ایده کودک شما روشن نیست؟

- اگر یک زن در هنر، به عنوان مثال، Maya Plisetskaya، پس همه چیز روشن است. Maya Mikhailovna متعلق به خودش نیست. او بیش از یک زن بود.

- به زودی Miya رشد خواهد کرد و قطعا می پرسید: "والدین، و چگونه شما ملاقات کردید؟" چه داستان می گوید؟

"ما می گوییم که یک روز پدر به مادر من دعوت شده است." سپس او یک عکس برای مدت زمان طولانی نداشت. مامان پیام عصبانی را نوشت: "وقتی؟! من نیاز به عکس برای یک کنسرت! " او از پرونده استفاده کرد و پاسخ داد: "سپس، هنگامی که یک فنجان قهوه را با من بنوشید." این همه شروع شد.

- رمان خود را با دیمیتری ایجاد کرد. مطبوعات جزئیات صادر شده - شما در مورد اظهار نظر نکرده اید. مردم در نظرات این جعلی نوشتند: Gagarina تنها می تواند با الیگارشی ملاقات کند، و نه با عکاس ... چگونه این واکنش را دوست دارید؟

- من می خندم که مردم می دانند که چگونه زندگی می کنند. اجازه دهید آنها را ادامه دهند، اما من فقط به خودم حساب می کنم، من آن را انجام می دهم، همانطور که فکر می کنم ضروری است.

- این یک پیشگویی بود که زندگی تغییر می کند و رویای مردی را دیدید؟

- نه. قبل از دیدار با دیمیتری، تصمیم گرفتم که در رابطه با مردان مکث کنم و یکی را خواهم داشت. من می خواستم آرام باشم، آرام کار کنم، لذت بردن از زمان صرف شده توسط Andryusha ... تعطیلات من کوتاه مدت بود: من از دو ماه آزاد بودم. دیما مردی از نوع من است، او مانند پدرش به نظر می رسد. سبزه، با ریش ... من همیشه خانواده را می خواستم، اما فکر کردم او و به همین ترتیب، از آنجا که ما با پسرم زندگی می کردیم. متاهل عجله نداشت، خود را مجبور به انتخاب مردان کرد. بنابراین من انتخاب کردم - بهترین! من دایناسور شوهرم را می خوانم وقتی ملاقات کردیم، او سی و شش سال داشت. بیکار، در Biscounded - نه زن سابق و نه بچه ها. من شگفت زده شدم: "مشکوک! با شما اشتباه است؟! " او، مانند مادر، دوست من است. گاهی اوقات روانشناس، این اتفاق می افتد که روانپزشک شخصی من است. (می خندد.) DIMA قادر به انتخاب کلمات دقیق است که به من توضیح داده شده و تسکین دهنده است. ما به نظر می رویم هر دو گوش دادن به قلب شما.

- در مجلات مد، نمایندگان سبک های سبک و یا مورخان مد با تجزیه و تحلیل ظاهر هنرمندان محبوب هستند. این اتفاق می افتد که شما، پولینا، می شود! چگونه به انتقاد از این نوع واکنش نشان دهیم؟

- بیایید فراموش نکنیم که پر از عکاسان حیاتی است. آنها قادر به هر کدام، حتی دختر کاملا پیچیده هستند (من در مورد خودم صحبت نمی کنم) برای تبدیل شدن به کوتوله وحشتناک با پاها، مانند عمو استپ. یک لباس زیبا به دلیل کمبود نور یا ناموفق یک زاویه ممکن است به نظر برسد، به شدت نشسته است. سبک ها پیاز را در عکاسی جدا می کنند، بنابراین انتقاد آنها اهمیتی نمی دهد.

Jumpsuit، Louvery؛ گردنبند و دستبند، همه - chopard

Jumpsuit، Louvery؛ گردنبند و دستبند، همه - chopard

عکس: دیمیتری اسحاقف

- به نظر می رسد، با اعتماد به نفس شما درست است؟

- یک چیز عجیب و غریب، اما نه! برعکس: من خودم را تردید می کنم.

- چه زیبا؟ با استعداد چیست؟ ..

- در همه چیز! و در دوران کودکی من در خودم اعتماد به نفس داشتم. کجا تمام شد؟ او خود را ملکه زیبایی را در نظر گرفت، هرچند که در زیر گسترده تر بود، لوسی، مادربزرگ من، گفت که چنین دختر، مانند نوه او، نه بیشتر و وجود نخواهد داشت. او به من افتخار کرد "نه پولینا؟! و پس از آن؟ " او از خجالت صادقانه پرسید. با تشکر از ایمان ناکافی لوسی در توانایی های من، من به ریخته گری با اعتماد به نفس غول پیکر رفتم که من عبور می کردم و رقبا هیچ شانسی نداشتند. با سن، چیزی اتفاق افتاد، عزت نفس کاهش یافت. من به سخنرانی هایم نگاه می کنم و فکر می کنم: خوب، چطور؟! باید بهتر باشد!

- شما اغلب با شوهرم کار می کنید - عکاس دیمیتری اسحاقف. آیا آن را به علاوه یا منهای؟ آیا همیشه دوست دارید که چگونه شما را حذف می کند؟

- ما یک خانواده عادی هستیم - و ما استدلال می کنیم و قسم می خوریم. و در مسائل داخلی و حرفه ای. من واقعا دوست دارم چگونه Dima کار می کند. اگر یک جلسه عکس یک عکاس دیگر داشته باشد، من عصبی هستم. من نمی توانم خودش را بگیرم، شما باید تماس بگیرید: و عکس های بیشتری ارسال کنید، این ها دوست ندارند ... وقتی Dima حذف می شود - قطعا به خوبی می آید. اگر چه او به طور کامل اعتماد ندارد، من استدلال می کنم زمانی که او یک یا چند زاویه، نور را ارائه می دهد: "نه، آن را بد خواهد شد!" - مداوم. من به ندرت مثل من هستم دیما می پرسد: "یک فریم، پولینا". من موافقم، به طور همزمان اضافه کردن که عکس ناموفق خواهد بود، هیچ وقت برای از دست دادن زمان وجود ندارد. حذف - و پس از آن معلوم می شود که این فریم به پوشش یک تک تک تبدیل می شود. این بسیار ناخوشایند است که او درست بود! (خنده حضار)

- Polina، چه اتفاقی می افتد در زندگی شما یک معجزه است؟ آیا شما به مقدار زیادی بستگی دارید - یا اعتقاد دارید که همه چیز از پیش تعیین شده است؟

- من فاجعه آمیز هستم، به سرنوشت اعتقاد دارم. اما با حق انتخاب. من فکر می کنم که جاده اصلی یک کودک را از تولد گذاشته است. شما می توانید از راه خلاص شوید، از این مسیر رول کنید. و سپس سرنوشت تغییر خواهد کرد. من تمام زندگی ام را با تنبلی مبارزه می کنم، اشتباه می کنم تا آنها را تجزیه و تحلیل کنیم و نتیجه گیری کنیم. من خیلی یاد می گیرم او از مدرسه موسیقی فارغ التحصیل شد، سپس یک مدرسه پاپ جاز در کلاس آواز. بعدا - مدرسه-استودیو MCAT. من به منظور توسعه و از دوران کودکی برای تدریس خود به یک رشته دشوار است. بدون این، امکان دستیابی به موفقیت وجود دارد، اما برای تحکیم آن - نه. و با این حال من فکر می کنم که یک معجزه واقعا برای من اتفاق افتاد. معلوم شد که در زمان مناسب در جای مناسب قرار دارد، افرادی را دیدم که به من نگاه کردند. کنستانتین ملاتزه این آهنگ را انجام داد "عملکرد بیش از حد" است، که نه تنها یک تیراندازی برای من، بلکه یک موشک حامل است. سرعت فضا استخدام شد و بردار حرکت به شدت بالا رفت. تحت نبرد Chimes، در شب سال نو، یادداشت ها را نوشتم، اما من فقط دعا می کنم که به من سلامتی خودم دادم. شادی بزرگ به عنوان یک دختر، احساس یک کودک. مادر بچه های زیبا سالم باشید. همسر یک مرد خوب باشد من به شما آرزو می کنم که عزیزان شما سالم باشند. بقیه مهم نیست!

ادامه مطلب