یولیا شیلاوا: "من به آزمون کردم"

Anonim

"من همیشه می خواستم یک خانه را از دریا خریداری کنم. من حتی نمی خواستم، اما فقط رویای. من از کسانی هستم که به طور قاطع به هدف خود می رسند و به تمام آرزوهای خود برای به دست آوردن واقعیت استفاده می کنند. در ابتدا من عاشق مونته نگرو شدم، و سپس در خانه ام، به محض این که او را برای اولین بار دیدم. چنین عشق در نگاه اول ... و این خانه به من تبدیل شد. آشنا، داشتن خانه ها در مونته نگرو، داروهای دور آنها نامیده می شود. بنابراین، به محض اینکه من به خانه من رفتم، بلافاصله متوجه شدم که او روح داشت. او همیشه منتظر من است، آن را بسیار از دست می دهد و متهم می شود که من به مدت طولانی به او نمی آمد. در اولین فرصت، من در هواپیما نشسته ام، من به خانه مورد علاقه خود پرواز می کنم، از این واقعیت که او در انتظار چنین اصطلاحی بود، عذرخواهی می کنم، من کرکره ها، پنجره ها را به طبقه، درب ها باز می کنم خانه با زندگی و هوای تازه.

خانه من در یک محله زیبا در یک سنگ واقع شده است، فقط چند متر از دریا. تمام خانه ها در این میکروارگرافی در یک سبک واحد ساخته شده اند: سفید با کرکره های سبز. هر کس که من خوابیدم ... یک بار او را در فانتزی هایش نقاشی کرد و شگفت زده شد تا ببیند که او در واقعیت وجود دارد. خانه من افراطی ترین است. پشت سر او حصار و خانه های دیگر است که هیچ ارتباطی با محله ما ندارند. و در اینجا چند ماه پیش، یک خانه همسایه پشت حصار از چندین جوان جوان قوی برخوردار بود که بلافاصله رستوران را باز کرد و سر و صدای آنها و گریه های وحشی آنها را با سکوت و هماهنگی چنین زندگی آرام مختل می کند. همه همسایگان شروع به زمزمه می کنند که خانه خالی مافیا را از podgorica گرفته است و هیچ چیز خوب نباید منتظر هر چیزی خوب باشد. وابستگی معتادان به مواد مخدر که خود را توسط صاحبان زندگی اختلال کرده اند. فریاد مست، دعوا و بی احترامی مطلق برای کسانی که برای سالهای زیادی زندگی می کنند.

من می دانستم که من باید یک محله مشابهی را کنار بگذارم، اما هنوز هم شگفت زده شد که مهمانان جدید به خانه رفتند، زیرا صاحب واقعی خانه در مواد مخدر نشسته و در یک بیمارستان روانپزشکی قرار داشت. او کلمات همسایگان را به یاد می آورد که این خانه به فروش برخی از مافیا نمی پردازد، که معتاد به مواد مخدر از مالک و به بیمارستان خیره شد. و سپس این واقعیت که خانه مافیا را بازنویسی می کند. من به یاد می آورم که چگونه ملاقات کردم، قدم زدن در امتداد زمین، پیشخدمت که در رستوران محله ما کار می کرد. یک مادربزرگ قدیمی، که ما دوست داشتیم نشستن و صحبت کنیم، ناگهان به کار خود در رستوران دیگری رفتیم، به انتهای دیگر خاکریزی. او به من گفت که اکنون همه چیز مافیا را دستگیر کرده است و او را در سر خاکستری خود نمی خواهد. من لبخند زدم ما در سیسیل نیستیم، بلکه در اتحاد جماهیر شوروی قدیمی - مونته نگرو. من همیشه این مقایسه را تأکید کردم.

این اتفاق افتاد که چند ماه من خانه خودم را نداشتم. موارد، مراقبت، کار ... و آمدن، به حالت شوک به شدت آمد. من توسط تراس شکسته شدم ... نگاهی به یک سوراخ بزرگ در رشد انسانی، من به ارتباطات آسیب دیده با ترسناک نگاه کردم و دیدم که زیر خانه من بیشترین خلیج واقعی را دیدم. برای تکمیل، من می گویم که تمام خانه های محله ما بر روی یک کوه پیشرو به دریا ساخته شده است. در سال 1959 یک زلزله وحشتناک وجود داشت. و برای چند سال پیش، یک میکروارگرافی جدید تصمیم گرفت تا یک میکروارگرافی جدید را با خانه های منحصر به فرد لرزه ای منحصر به فرد ایجاد کند که طبق گفته های ژئودزست های محلی، یک زلزله جدی را حل خواهد کرد. به عنوان یک نتیجه، یک میکروارچ زیبا ساخته شده است، تنها دولت محلی، حریص به پول، خانه های بسیار بیشتری از آن ساخته شده بود، به دلیل این خانه هر سال آنها را از کوه تا چند سانتی متر حرکت کرد. درباره این همه کسانی که املاک و مستغلات را خریداری کردند، بعدا آموختند. اما در زیر بنیاد حفاری نیست. در غیر این صورت، خانه فقط در دریا می خورد. دیدن یک تصویر وحشتناک، من به همسایگان عجله کردم تا متوجه شوند که تراس من را نابود کرده اند. همسایگان به خانه، که مافیا را دستگیر کردند، ترسیدند.

- چرا پلیس را نمی فهمید؟

- معتاد به مواد مخدر راننده وجود دارد. ما می ترسیم، ما بچه های کوچک داریم شما یک خارجی هستید، وارد و چپ هستید، و ما اینجا زندگی می کنیم. ما می خواستیم تماس بگیریم، اما آنها گفتند که مالکیت دارند.

- برای چی؟! در تراس من؟! اینجا چی می رویم؟!

من پنهان نمی کنم که شخص عاطفی، گرم و کاملا بی تفاوتی است. من می توانم هر کسی را برای خودم پاره کنم همسایگان شروع به فریاد زدن به من در آینده کردند، به طوری که من بلافاصله به پلیس جمعی رفتم و زمانی که من قبلا به سمت آنها در حال جدا شدن بودم، به غیر قانونی پیوستم. اما احساسات من گذشت من دیگر متوقف نبودم، متوجه شدم که به سادگی به پلیس نمی رسم و همه چیز خودم را می بینم. گرفتن یکی از بچه های محلی برای سینه، شروع به توضیح داد. او فرار کرد و سپس دو نفر به مذاکرات من آمد. زنجیره های بزرگ، چهره های مربع ... آن را به نظر می رسید که من در دهه نود به عقب برگردم. ما دیگر چیزی شبیه به آن نداریم. من شروع به توضیح دادم که آنها مجوز رسمی دارند که تحت خانه های محله ما شما می توانید به طور کامل به آرامی یک گاراژ زیرزمینی بزرگ را که از طریق خانه های همسایگان عبور می کند، بچرخانید. در مورد من، مجوز رسمی به من نشان داده نشد. اما آنها واقعا واقعا تهدید می شوند و می گویند که من در کشور دیگری هستم و در اینجا سفارشاتم هستم. به دنبال یک سیاه چال خالی و نگاه کردن به ساخت و ساز زیرزمینی، من دوباره به همسایگان آمدم و گفتم که تحت خانه خود نیز، همه چیز در حال انفجار بود، خانه های ما به دریا پرواز می کردند، اما همسایگان دوباره چشمان خود را ترساندند و گفتند اگر من این مسئله را انجام خواهم داد بسیار سپاسگزار خواهد بود. آنها نمی خواستند تلاش کنند. afleoked نه تنها زنان، بلکه مردان نیز ...

پس از رفتن به اداره Microdistrict، من برای اولین بار می خواستم بدانم که آیا این افسران امنیتی مجاز به ساخت گاراژ های زیرزمینی تحت خانه های ما هستند. مجوز نبود دولت به من اطمینان داد که او خودش را در این وضعیت نشان می دهد و همه چیز بدون من تصمیم می گیرد. پس از اینکه مدیر Microdistrict همراه با دستیار خود وارد شد، یک تراس شکسته و حفاری زیر خانه ها را عکسبرداری کرد، او به مدت طولانی به غیر قانونی صحبت کرد و ... ترسناک بود. و شاید او پول را برای بستن تمام چشمانش به دست آورد ... به من گفته شد که تمام مشکلات خودم را حل کنم ... و من تصمیم گرفتم ... پلیس سودمند، اقدام افسران امنیتی غیرقانونی را به رسمیت شناخت. خانه های محله در معرض خطر هستند. به دلیل ساخت غیر قانونی گاراژ های زیرزمینی، آنها حتی بیشتر کشیده شدند، درها را پیچیدند، بعضی به سادگی بسته شدن را متوقف کردند. متوجه شدم که در این جنگ باید به تنهایی ضرب شود. اما من یک زن روسی هستم، من همیشه می توانم برای خودم ایستادگی کنم. یک مبارزه جدی پیش رو است ... در اینجا این است که استراحت در دریا ... غیر قانونی از دشت دهه نود، نمی فهمید چرا من از هر چیزی نمی ترسم. و من نمی فهمم که چگونه می توانید به قلمرو مالکیت خصوصی شخص دیگری بروید، همه چیز شکسته شده است و به من بگو که من باید سکوت کنم و با توجه به قوانین برخی از Mordovotov، نگه داشتن کل microdistrict ...

من یک مدرسه زندگی عالی دارم، و من به پایان خواهم رفت. من باید این ساخت و ساز دیوانه را متوقف کنم، دادگاه را در مورد خطرات برنده شوید و اموال خصوصی خود را امتحان کنید و همه چیز را انجام دهید تا هیچ کس دیگری را برای جبران خسارت خانه های مورد علاقه من که روح داشته باشد، انجام ندهد ... یک لحظه زمانی بود که من می خواستم آن را بفروشم ، فقط از مشکلات جدید خسته شده ام ... اما خانه به نظر می رسید به من نگاه کرد با چشمانش پر از اشک، و خواسته بود، واقعا آماده ام به خیانت او ... نه، آماده نیست. من آهن نیستم، من فولاد هستم ... خوب، مافیا از podgorica. ما با مافیا از podgorica مبارزه خواهیم کرد ... در نهایت، یک قانون وجود دارد و شما علیه او نخواهید بود. درست است، این قوانین اغلب کار نمی کنند، اما من دستم را نمی دهم. در حیاط سال 2013. Lidi Nineties طولانی مدت طولانی است، و شاید آنها فقط شروع به کار، من پر از قدرت، عزت و اعتماد به نفس که من می توانم همه چیز را انجام دهم و همه چیز کار خواهد کرد. "

ادامه مطلب